ظرف ها رو شستم، غذا پختم و ریخت و پاش ها رو مرتب کردم. البته جمع کردن لباس های شسته شده و شستن لباس های جدید هنوز مونده، این وسط دوبار دخترک رو شیر دادم و سه بار، عوضش کردم ( با من شوخی داره تا عوضش می کنم یهو صدای خراب کاری جدیدی ازش به گوش می رسه) و یه مدت هم باهاش بازی کردم و الان هم خوابیده، یعنی خوابوندمش و توی خیلی از این اوقات فکر کردم که آخ جون وقت کنم میام پای وبلاگم و می نویسم و درد دل می کنم و حالم بهتر می شه. الان که وقت کردم فقط تونستم چندتا نظر رو جواب بدم و یه خاطره کوچولو بنویسم و به جاش زل زدم به مانیتور و هی اشک ریختم و دماغم رو بالا کشیدم و خودم رو گول زدم که همه اینا به خاطر بوی پیازئه نه دل گرفته و پر م.
پ.ن: از دخترک نه دلگیرم نه دلخور. برداشت اشتباه نشه.
چرا عزیزم؟!
چی شده مادر مهربون
معلومه که مادرا از بچه هاشون دلگیر نمیشن.
ایشالا هر چی هس مشکلت حل میشه. اینقدر اوضاعت خوب میشه که یادت میره اصلا دلتنگی ای هم بوده.
شاد باشی عزیز مهربون
عزیزم یه مقدارش عوارض زایمانه! یه مقدارش هم زندگی جدید با یه عضو جدید از خانوادست
خیلی زود بر می گردی به روال عادی
درست میشه. مادرا دلشون شیشه ای میشه
خیلی سخته درکت میکنم مخصوصا اولاش که عادت نداری
ولی مراقب خودت باش افسرده نشیا
ای جانممم عزیزم ... دل پر چرا دخترکو بغل کن و بیا بشین بنویس عزیزممم

امیدوارم همیشه شاد باشین و سلامت
ممنون
65648
سلام افسردگی بعد زایمان کاملا طبیعیه
من یه سقط داشتم... همیشه فکر میکردم اینکه میگن
طرف افسردست دست خودشه و میتونه نباشه
ولی دست خودم نبود و اشکام میریخت و دلم خیلی زیاد
گرفته بود
خداروشکر با گریه کردن تو بغل مامانم حالم کاملا خوب شد
خدا رو شکر
سلام آیدای عزیز، تبریک برای فینگیل خانوم
عزیزم برای اینکه متوجه زبان نوزاد بشی، یه ویدئویی هست که آموزشیه و خواسته کودکان رو که با صدای خودشون بیان میکنن بهت آموزش میده... اگر خواستی آدرس ایمیل رو بده برات بفرستم... من که وقتی دیدمش برای هر کسی که نوزاد داره ارسالش کردم چون خیلی کاربردی و علمیه
برداشت اشتباه نمیشه. من اون دو سه ماه اول همیشه خودم رو وقتی داشتم به تصویرم تو آینه نگاه می کردم و قلوپ قلوپ اشک می ریختم غافلگیر می کردم. بچه داری از اینی که الان هست آسون تر نمیشه شیوه اش عوض میشه. الان که پسرک تازه راه افتاده و همش در حال بالا رفتن از مبل و تخت و امثالهم هست فکر می کنم اون موقع ها که نصف روز رو خواب بود خیلی بهتر بود. اما روزهای شیرینی در راهه وقتی گلنار کوچولو واسه خودش شخصیتی پیدا می کنه وقنی صدای خنده اش و نوع نکاهش نشون میده که تو رو میشناسه اونوقت دل گرفته و غم یهو دود میشه میره هوا. راستی واسه من پیاده روی همراه پسرک خیلی حالم رو خوب می کرد. عصرها یک ساعت پسرک رو میگذاشتم تو کالسکه و می رفتیم هواخوری
آره بیرون رفتن با کالسکه برای ما هم خوبه.
ایدا جون من یک فیلم آموزش راجع به بستن نوزاد با شال به کمر ( مثل همون که می خوای) خیلی وقت پیش تو فیس بوک دیدم برات پیداش می کنم و میفرستم
مرسی الیزه جان
اون رو دیدم. اون پارچه رو ندارم.
الهی الهی
همه چیز بهتر میشه بهتر از همیشه
حالا ک تنها نیستی و گل انارت هست
هرچند تجربه اشو ندارم و نمیتونم بفهممت
سلام آیدا
دخترک سلامت باشه، ببوسش
این لینکش :
http://www.aparat.com/v/jteOw/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4_%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D9%86_%D8%A8%DA%86%D9%87_%D8%A8%D9%87_%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1_%D8%A8%D8%A7_%D8%B4%D8%A7%D9%84
انشاا... دلتون خالی شه و حالتون عالی.
در کنار مراقبت از گلنار عزیز،مراقب خودتون هم باشید