نشد که بنویسم ده دقیقه بعد از نوشتن پست قبلی، دخترک  بیدار شد و به ادامه جیرجیرش پرداخت  و چقدر بهم خوش گذشت.

 نشد که بگم دو تا از دوست های خوبم بعد از خوندن پست فبل رفتن بستنی کره ای خریدند. یعنی تنها کاتارسیسی که درونشون رخ داده میل و هوسشون به بستنی کره ای گردویی میهن بوده.

هییی...

الانم دارم دخترک به بغل می نویسم. تا جایی که تواناییش رو داره گردنش رو کشیده جلو که ببینه این جا چه خبره. خیلی فشنگه که یکی رو دارم که انقدر من رو مهم  وخواستنی می دونه اما نمی دونید چه جور میشه یکم از این اشتیاقش به من  رو نگه دارم برای دوران نوجونی و سرکشی ش؟

راستی خونه مون رو تا عید تمدید کردیم. امیدوارم تا عید بتونیم خونه خوب مون رو پیدا کنیم ترجیحن تراس دار و کمد دیواری زیاد دار.

دخترک سعی داره تایپم بکنه اما چون نمی تونه داره سیم موس رو با تمام قوا می کشه. بچه م بالاخره راهش رو برای منصرف کردن مامانش از فعالیت مورد علاقه ش پیدا می کنه.

فعلن. زودی بر می گردم. لااقل امیدوارم...


سر حد جنون کجاست؟ یا یک مشنگ خسته و داغون چگونه استراحت می کند؟


دخترک بی اغراق چهار ساعت جیر جیر کرد و چهل دقیقه آخرش گریه کرد اونم چه گریه ای سرخ و سیاه شده بود، دلم می سوخت براش کوچولوی بی زبون من، کلافه بود خیلی زیاد.

ده دقیقه ست که خوابش برده  یعنی تونستم بخوابونمش و من دو تا استامینوفین خوردم و با همون پیژامه ای که از خواب بیدار شدم و موهایی که بعد از حموم دیشب شونه نکردم، با یه ظرف نیم کیلویی بستنی کره ی گردویی میهن نشستم پای سایت نگارا و "چی بپزم و بخورم که رژیمی باشه؟" رو می خونم و بستنی م رو می خورم.


یادتونه قبلن گفته بودم که حس می کنم یه مسابقه مخفی با جوایز نفیس وجود داره با موضوع " چگونه آیدا رو به سر حد جنون برسونیم؟" و بابام و آقای خونه از شرکت کنندگان ساعی اون مسابقه هستن؟ وگرنه چه دلیل دیگه ای می تونست کارهای این دو نفر رو که من رو انقدر عصبی می کنه توجیه کنه؟

حالا فکر می کنم این دو نفر، دخترک رو هم بردند تو تیم خودشون و دخترک هم داره تو مسابقه از اونا جلو می زنه. و گرنه شما به من بگید چه دلیلی داره یه دخترک چهار ماهه کل ساعات بیداریش رو جیر جیر کنه اونم از نوع جیرجیر غر غر طور؟