دیشب دخترک آروم و ناز خوابیده بود و من و آقای خونه دلمون مثل سیر و سرکه می جوشید که ای داد و ای بیداد این طفلک فردا باید واکسن بزنه و هی همدیگه رو دلداری می دادیم. اون موفع خواستم بنویسم از پدر و مادر بودن و عجیب شدن دوتا آدم شبه نرمال. نشد ننوشتم تا امروز.

دخترک شجاع و قوی مون فقط یکی دو دقیقه بعد از شوک واکسن زدن گریه کرد و تا الان تب نکرده و فقط بی تاب تر شده و بغلی تر، که احتمالن به خاطر درد پاشه و الان داره برای خودش اینگه اینگه می کنه و تصنیف های ایرانی رو گوش می کندبه جاش مامانش پس افتاد و یه ساعتی از درد ب خودم پیچیدم، دردی که ناشی از استرس عصبیه و مواقع نگرونی خر من رو می گیره. آقای خونه هم نرفته سر کار و یه گوشه تو خودش لوله شده.



نظرات 9 + ارسال نظر
آرزو دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 00:49

سلام،چهارماهگیش مبارک باشه انشالله همیشه تنش سالم باشه و از مریضی به دور.اتفاقا دختر منم امروز واکسن زد و الان یه مقدار تب داره و من از ترس بالا رفتن تبش بیخواب شدم و از هم صبح به خاطر درد پاش و به قول شما بیشتر بغلی شدنش 5 دقیقه هم نتونستم بشینم.اینجور که میریم جلو بهشتم برای مادرا کمه ؛)

آره این طفلک هم بعد از این پست دو روز تب کرد.
والا...

بانو سرن دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 02:57 http://serendarsokoot.blogsky.com/

من قبل از رفتن به درمانگاه استامینوفن رو می دادم بچه ام یکم آرومتر باشه. البته کونوسچه واکس یک سالگیش فقط اذیتش کرد یکم اونم با اینکه خیلی سخت نبود از نظر من البته.
اما بعد واکسن یکسال و نیمگی بلافاصله مادر و پسری با هم پیاده روی کردیم تا پاش قلمبه نشه.

ای جونم پیاده روی:))

پریسا دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 08:36

سلام گل من.
خواستم بگم ممکنه ده روز بعد از واکسنش بدنش دونه های ریز قرمز بریزه بیرون. نترسید و نگران نباشید نیازی هم به دکتر نداره. بعضی از بچه ها براشون پیش میاد. من برای یکی از دخترام پیش اومد ولی برای یکی دیگه شون نه.
فقط قطره استامینفون فراموشت نشه.

چه خوب که گفتی. الان این جوری شده اتفاقن. ممنونم

بانو سین دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 10:33 http://our-lovely-life-92.blogsky.com/

ای جانم دخترک حالا من بچه ندارم نمیتونم خیلی نظر بدم ... ولی اگه بخوای برای هر واکسن دخترک اینجوری بشین ککه دیگه توانی نمیمونه براتون عزیزم دلمممم قربون اینگه اینگه گفتنش ... داره مامانشو دلداری میده

بعدش تب کرد طفلک...

مامان مینو دوشنبه 27 مهر 1394 ساعت 15:32 http://heavenm.persianblog.ir

آخی گلنار کوچولوی بزرگ! فکر کنم کم کم بلند شه بهتون دلداری هم بده‌ها

:))
بابت قضیه مینو کوچیکه خیلی شاد شدم اما هی وقت نمی کنم برات کامنت بذارم.

پرالک سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 11:56

سلام
پیشنهاد می کنم یه آزمایش چک آپ بدی، که شامل کنترل چربی خون و وضعیت تیروئیدت باشه. پیرو اون بی حالی که پست قبلی گفتی این حرف رو می زنم

سلام
شما از فوبیای من خبر داری؟

دلارام سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 17:10 http://femo935.mihanblog.com/

واکسن خر هست گاو من هست

خیلی

مینا سه‌شنبه 28 مهر 1394 ساعت 19:28

ین رو که دیدم یاد شما افتادم.
https://plus.google.com/photos/+Diply/albums/6207728729612814497/6207728731106834946?pid=6207728731106834946&oid=100321060957454524863

وای عزیزم. مرسی که با این چیزا یاد من می افتی.
اینا برای تبدیل صندلی بزرگ ها به صندلی بچه هاس، بند انگشتی ازش داره.

بهمندخت چهارشنبه 29 مهر 1394 ساعت 20:38

سلام آیدای عزیز، میخواستم در پست مربوطه بنویسم اما امکان ثبت نظر جدید وجود نداشت.
من فکر میکردم یه مدت وبلاگ رو کلا رها کنی هیچ اتفاق خاصی نمیفته، اما حالا که برگشتم میبینم نه ...
فوت پدر آقای خونه رو تسلیت میگم، حتما روزهای خیلی سختی داشتید، روحشون شاد باشه ...
امیدوارم زندگیتون از این به بعد رنگ و روی شادی داشته باشه

مرسی دوستم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.