انقیاد بدن


بدن، جسم یا هر اسم دیگه ای که بشه برای این چهارتا استخوان و چند پره کم و بیش از گوشت و چربی گذاشت، مسئله جذابی ئه. یعنی همیشه تا زمانی که زندگی هست وجود داره و توی مباحث مهم  زندگی مطرح میشه، اعتیاد، چاقی، زیبایی حتی مذهب، شهادت و هر چیز دیگه ای به بدن ربط پیدا می کنه. در بحث عذاب های اخروی و دنیوی، در بحث قدرت، در اقتصاد و سیاست و ورزش و خلاصه هر چیزی ، بحث بدن، مهمه. اما در عین حال یه جوری هم هست که زود فراموش می شه. یعنی خیلی راحت می شه بدن رو فراموش کرد. می شه غرق در مسائل مربوط به چاقی و زیبایی شد اما فراموش کرد که مهم سلامت بدن ئه. میشه درگیر سیاست و اقتصاد و ورزش شد که فراموش کرد که هم انسان ها و بالطبع انسان ها بدن دارند و سلامت و آسایش اوناست که مهمه. توی بحث مذهب که خیلی راحت تر می شه بدن رو فراموش کرد اصلن خیلی راحت می شه یکی رو به خاطر احترام گذاشتن به بدنش با مذهب متهم کرد ولو این که خیلی از مذهب ها بسیار تاکید روی اهمیت سلامت بدن دارند اما چون همه چی رو میشه پیچوند و جور دیگه دید. مذهب هم خیلی مواقع یه جوری پیچونده می شه که بدن توش فراموش بشه.

جامعه ما هم از خیلی وقت پیش جامعه مذهبی بوده و حتی اگر افراد جامعه مذهبی نباشند یعنی مقید به نماز و روزه و حجاب هم نباشند باز هم به نوعی تربیت مذهبی سنتی در وجودشون هست. عرفی وجود دارد که به شدت از مذهب و سنت نشات گرفته و چه بخوای و چه نخوای مطابق به اون رفتار می کنی.

همه این ها رو گفتم تا برسم به این جمله که در زمان بارداریم خونده بودم. توی یه مجله نوشته بود "بعد از زایمان شما با بدن خودتان بیگانه می شوید."

اون موقع نفهمیدمش یعنی فکر کرده بودم فهمیدمش اما نفهمیده بودم.


بدی زیاد مقدمه چیدن و از این ور و اون ور آسمون ریسمون چیدن این میشه که دخترکم بیدار می شه و دو زاریش می افته که تو بغل مامانش نیست و جیغش درمیاد و من باید برم. این پست رو هم نصفه نیمه منتشرش می کنم تا مجبور بشم که ادامه ش رو بنویسم.


فعلن.