برا ی ثبت در تاریخ


بعد از سی و هفت روز، امروز دخنرک رو گذاشتم پیش خواهرک و بابا و رفتم آرایشگاه.

نظرات 19 + ارسال نظر
بانو سرن سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 01:05 http://serendarsokoot.blogsky.com/

مبارکه. خب سه روز دیگه ام صبر می کردی

سهیلا سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 08:25 http://nanehadi.blogsky.com/

مبارکه.

زهره خاموش سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 09:30

ما به دخمرمون میگفتیم " شیر ژیان خفته است" ولی معنی اون خنده را میفهمم
مبارکه آرایشگاه رفتن

:))

samira سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 09:53

نازی حالا کم کم راه میفتی عادت میکنی به حضورش

ویونا سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 12:51

آیدا... انقدر نگران نباش. به زبون دخترکت گوش بده. خودش بهت می گه که سردشه، گرمشه، ناراحته، چی دوست داره، چی می خواد. به حرفش ، رفتارش که گوش کنی زود قلق همه چیز دستت میاد.
از من بشنو، مامان خوب و بچه ی راحت، از آرامش و بیخیالی به دست میاد، نه نگرانی.

حتمن همین طوره. فقط من هنوز یاد نگرفتمش.

ساناز سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 13:27

به به چه مامان مرتب و خوشگلی. خوش به حال دخترک

ندا سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 13:51

ایداى عزیز،به روزهاى درخشان و سرشار از لذت و شیرینى وخستگى خوش اومدى،عزیزم من هم یکسال پیش اینروزها رو تجربه کردم میخوام یه پیشنهاد بدم که واسه من و عروسک کوچولوم خیلى عالى بوده،من یه ملافه لطیف رو چندین روز موقع بغل کردن دخترم توى بغل میگرفتم،و بعد چند قطره شیر خودم رو ریختم روش و همیشه میذاشتم کنار دخترم بعد از چند وقت حسابى با ملافه دوست شد و موقع خواب میدادم بغلش راحت میخوابید.از پاییز هم با یه پتوى خیلى نرم و گرم صورتى این کارو کردم الان اینقدر به پتوش علاقه داره که همه جا دنبالش میکشدش،اخه تازه راه افتاده:)اوووووووف چقدر نوشتم.همه ش رو نخون وقت ندارى که؛)))

ممنون ندا جان و مادر شدنت با تاخیر یک ساله مبارک باشه.
من از روش چندقطره شیر استفاده کردم اما جواب نداده هنوز. دخنرک ما به ضربان قلب اعتقاد داره!

نینا چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 03:02 http://ninaya.blogfa.com

چقدر خوب که دوباره شمارو پیدا کردم
حدس میزدم دخترتون رو به دنیا اورده باشید . مبارکه ایشالله قدمش خیره :)

بانو سین چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 11:35 http://ourbeautifullife92.blogfa.com/

عزیزممم از خیلی وقت پیش خواننده وبلاگت بودم ...تو بلاگفا تا الان دوباره اینجا رو خوندم خیلی خیلی تبریک میگم برای دخترک ... با اجازه لینکت میکنم ... خوشحال میشم منم بیای

مهناز چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 15:22

آخی ناااازی چه روز به یاد ماندنی ای :)
اگه از آرایشگاه اومدید مبارک باشه

ستاره چهارشنبه 31 تیر 1394 ساعت 18:54

سلام
آیداجان چه خوب پیدات کردم بابا از بس این وب بلاگفاتو باز و بسته کردم خسته شدم و نگران.

وای از اینکه پیدات کردم واقعا خوشحالم ها.
فک کردم دیگه نمی نویسی .
تبریک میگم دنیا اومدن دختر گلت رو البته با تاخیر سی و هفت روزه و بیشتر به قولا.

همطاف یلنیز پنج‌شنبه 1 مرداد 1394 ساعت 08:04 http://hamsadehha.blogsky.com/

سلام سلام
.
شروع خوبیه برای فراموش نکردن خود و
البته اعتماد به نزدیکان

آهو پنج‌شنبه 1 مرداد 1394 ساعت 13:27

آروم آروم خیلی چیزا به روال عادی برمیگرده و خودت هم راحت تر برخورد خواهی کرد ، مبارکت باشه آیدا گلی ، شکوفه هلوتم از مامان خوشگلتر بیشتر کیف میکنه

غرور و تعصب شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 09:37

اورررررررررررررررین

سحر الف شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 12:36 http://http:/sin-alef.blogsky.com

به به ....تغییرات اساسی...

مهناز مامان رایان شنبه 3 مرداد 1394 ساعت 14:06

انشا الله همیشه سلامت باشید در کنار هم آیدا جان

م پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 08:46

آخ آیدا جان به کل یادم رفته بود یه سفارش خونگی برای مراقبت از خودت بکنم
سفارش خونگی چیزیه که خانمای باتجربه تر به زائو و مادر شیرده می کنند و اونم معمولا انجام نمیده !

ولی خوب این چیزیه که برای من خیلی خوب بوده و بعد از انجامش احساس شادابی و سلامتی داشتم :
حمام را تا اونجایی که میتونی گرم کن بعد تمام بدنتو با مخلوط عسل و پودر زنجبیل ماساژ بده ، و تا جایی که عرق کنی صبر کن بعد شستشو کن، این یک معجزه انرژی بخشه
می دونم جان دلم که دوست نداری حمام را با مصرف آب ،گرم کنی ، روش من برای یه بخار گرم تو حمام باز کردن دوش با اب داغ داغ و لی فشارخیلی کمه که البته دوش یا تو وان بریزه و آب جمع بشه و یا توی تشت که بعدا بتونم برای شستشو استفاده کنم

اتفاقن پست بعدم درباره مراقبت نکردن از خوده.
ممنون که گفتی عزیزم:)

سوفی پنج‌شنبه 8 مرداد 1394 ساعت 17:41

سلام آیدا جان. أمید که خوب و خوش باشی و بیشتر و بیشتر به رمز و رموز بچه داری آشنا و انشالله که جوجو هم خوب و سرحال باشد.
بعد پستی که بابت دمای خونه پرسیده بودی هی آمدم چیزی بنویسم هی نشد ولی الان واجب دیدم که بنویسم. کاش سعی کنی دمای خونه رو کم نگه داری، چیزی بین ١٧ تا ٢١ و مطمن باش کودک سرما نمیخوره. کودک وقتی مریض میشه که تو گرمای بیش از حد باشه و به یکباره به جای سردی برده بشه و یا عرق کرده باشه و سرما بهش برسه.
دکترهای اروپا معتقدند کودکانی که گرم ای زیاد بخصوص در حالت خواب بهشون میرسه ، رشد سلول های مغزشون کندتر صورت میگیره. اینجا تو مهد کودک اتاق خواب واقعا سرد هست در حدی که من همیشه شاکی بودم و متاسفانه همیشه هم پسرک من مریض بود بابت تفاوت دمای اونجا و خونه مون.
اگر کودک به دنیا کمتری عادت کنه بعدها تو مدرسه هم کمتر سرما میخوره و بنیه ی قوی تری داره.
شاد باشی دوستم

سلام سوفی جان.
ممنون که گفتی. با توجه به قدرت چیلر و کولرمون کمترین دمای خونه ما بیست و پنج می شه و سعی می کنم همین قدر نگهش دارم.

پریا از اصفهان شنبه 10 مرداد 1394 ساعت 01:41

سلام آیدا جان هزار و دو شبی.
منم یه فندق چهار و نیم ماهه دارم و خیلی روزای سختی را گذروندم. سخت ترین قسمتش این بود که نمی فهمیدم چی می گه.
خیلی تحقیق کردم تو نت و صدای انالیز شده گریه نوزاد ها را گوش دادم و حرفای مفسراشون را
خلاصه اینکه وقتی گریه می کنن و توی گریشون "ن" شنیده میشه گرسنه اند مثلا اووووووووونَ
وقتبىی"ع" شنیده میشه بادگلو دارند اووووووووووعَ
و وقتی احتیاج به عوض شدن دارند غر غر می کنن
گریه های دیگه ای هم هست که در اثر حوصله سر رفتن یا سرما و مرما و ... است که توضیحی پیدا نشد متاسفانه. در صورت درد هم جیغ می زنن طفلک هاامیدوارم به دردت بخوره.

ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.